16 اسفند 1394
روزی از روزهای تابستان؛ در یکی از قرای لاریجان، در کنار دره ای که درختان گردوی سهمگین و دیگر درختان ییلاقی سر به آسمان کشیده داشت نشسته و سرگرم به عالم خود بودم.
در این اثنا گوساله ای از جانبی آمد و در میان من و درخت گردویی که روبروی من بود ایستاد،… بیشتر »
نظر دهید »